جدول جو
جدول جو

معنی طهارت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طهارت کردن
(خوَشْ / خُشْ گُ گَ دَ)
پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری: طهور، طهارت کردن. (منتهی الارب) :
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
طهارت کردن
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار
طهارت کردن
((~. کَ دَ))
پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد
تصویری از طهارت کردن
تصویر طهارت کردن
فرهنگ فارسی معین
طهارت کردن
تطهیر کردن، طاهر کردن، طهارت گرفتن، وضو کردن، غسل کردن، پاک کردن، نجاست زدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت کردن
تصویر بشارت کردن
مژده دادن خبرخوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیارت کردن
تصویر زیارت کردن
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفارت کردن
تصویر کفارت کردن
کفاره دادن: (دی سجده همی کردی کردی گنهی هایل می نوش گناهت را امروز کفارت کن)، (امیر معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
فرواییدن فرا رفتن فاتوریدن بنه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
کوچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
Monitor, Oversee, Supervise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
Emigrate, Migrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
émigrer, migrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
surveiller, superviser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitoren, toezichthouden, toezicht houden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrar, migrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorear, supervisar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
überwachen, beaufsichtigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
auswandern, migrieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigreren, migreren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrar, migrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
емігрувати , мігрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
моніторити , наглядати , контролювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
мониторить , контролировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
эмигрировать , мигрировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorować, nadzorować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrować, migrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorar, supervisionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrare, migrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی